نمیدونم

۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۹ ثبت شده است

  • ۲
  • ۰

پاییز

به نام آزادی واهی
کلیشه است اگر درمورد پاییز حرف بزنم اما سرمایی که باعث سوختن استخوان هایم از فصل بعد میشود،بی انصافی را در  سکوت بار میکشد.

دانه دانه کلمه هایم کف همین ذهن زرد پاییز جوانه میزند و همان اول کار تهش جمله را ثمر میدهد.
ثمری که باعث سیری سرهای سرباز  و شاه ذهن های سر بسته میشود به صرف تفکر.

پاییز این زرد سوزنده زیر سم های خلق کوبنده ،شامل میشود پدیده های ناپدید را که جز خالق خود تماشاچی ای ندارند ولی خود نظاره گر مارش جولان ده صدای بیرنگ و لعاب کَهَر های زمانه خویش اند.

درختهای پاییز برگ گریه میکنند به قیمت لباس تازه جای این جامه پاره پوشیده شده به قیمت فقر از گرانی بارهای بعدی بندهایشان.
همان بندهای دفترم که خطوطش کلمه ها را را زندانی میکند و به بند میکشد.

درختان بدبخت
شهوت زمستان لخت خواهد کرد درختهای پاییز
تا برفای رقاصه لذت ببرن و بهتر بپاشن پایین
فصل تنهایی نیست چون برای تن هاییست که ب ازای طول زندگی خویش با هر برگ رفیق اند بی ریا و آیین و کیش.

پاییزاست و چقدر سنگین است راه رفتن با شکّم و جیب خالی
جای لباس پوست پوشیدن و جویدن نفس جای گوشت ماهی
دیدن رفتن عمر بیهوده وپر سود و سوز و دوخت و دوز پارگی نفس های بریده ات که سگ دو زدی و گنجشک وار روزی ات را دادند و مثل برف سرت را در کبک کردی و رکب زدی به وجب وجب وجود خودت.
فصل خاموشی خلق خامل ، خرقه خیانت خنیاگر خیال را به خرمن خشک خلوت هایمان میپوشاند.

با همه این ها
پاییز زیباست
ولی درنهایت آخر کار میفهمیم تمام رنگ ها سرابی بیش نبوده و تلافی کبودی های زیر چشم زندگی خاکستریست؛همان گونه که جوجه رنگی ها را آخر پاییز میکشند.
زنده بادا صورتک

  • محمدرضا کشاورز علوی